براے امیـــــرحسین♡امیـــــرعباس

پایان سال۹۵

پسرای گلم سلام دیشب آخرین چهارشنبه سال بود ب رسم همیشگی همه آتیش روشن کرده بودن ماو عمو جون اینا هم خونه آقاجون شام دعوت بودیم یعنی هرسال خونه آقاجون ایناییم من قبلش استرس داشتم که نکنه از آتیش یا صدای ترقه و... بترسید. ولی نههههه کلا برعکس بوده خیلی ذوق میکردید ولی با تعجب همه جارو نگاه میکردید هممون از رو آتیش پریدیم و ۱ساعتی بیرون بودیم. شب خوبی بود وخداروشکر بدون خطر گذشت.پ 
25 اسفند 1395

تولد۲سالگی امیرحسین و امیر عباس

عشقای مامان سلام دیروز۲۰اسفند۹۵تولد۲سالگیتون بود چققققدر زود گذشت ماشااله قد کشیدید و بزرگ شدید فداتون بشم پسرای گلم. چندروز پیش رفتم کیک سفارش دادم کیکتونو کارتونی انتخاب کردم شکل شیربود دیروز ظهر وقتی شما خوابیدید من خونه رو با بادکنک و وسایل تژیینی خونه رو تزیین کردم شب قرار نبود کسی بیاد یعنی هییییچ کسی رو دعوت نکرده بودیم  فقط ب آقاجون اینا گفتیم بیان. عزیز خونه نبود رفته بود بیمارستان همراه مادربزرگ بابا بمونه. بعدش خاله جون و دایی جون اینا اومدن واس من هم عیدی آورده بودن. شب خوبی بود یه تولد ساده گرفتیم آقاجون هم کیک وکادو خریده بود و خاله جون و دایی جون هم دستشون درد نکنه.   نفسهای مامان تولدتون مبارک ...
21 اسفند 1395

خونه تکونی

پسرای گلم سلام الان که دارم این پست رو مینویسم ساعت۲و۵دقیقه اس و شما وباباجون خوابیدید. کار خونه تکونی من تموم شده یه کمیش مونده که جزیی هستن. ۲هفته پیش آشپزخونه رو بهم ریختم که همه چی رو بشورم شما ک خوشبحالتون بود تواین شلوغی وبهم ریختگی ولی چون نمیتونستم کارامو خوب انجام بدم وازاونجایی ک شما گل پسرام شیطنتهای زیادی دارید کارامو میذاشتم موقعی ک ظهرا میخوابیدید انجام میدادم. بعدکه کار آشپزخونه تموم شد سرهفته جمعه ک باباجون خونه بود کمک کرد اتاق شما رو با اتاق خودمون جابجا کنیم. امیرحسین وامیرعباس عزیزای من شما کلی ذوق میکردید. از صبح ساعت۸کارما طول کشید تا۶غروب. دست باباجون درد نکنه کلی کمک کرد. موند تمیز کردن پذیرایی ک او...
9 اسفند 1395
1